وب سایت عمارها

این وبسایت در جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و مبارزه با جنگ نرم دشمن راه اندازی شده است

وب سایت عمارها

این وبسایت در جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و مبارزه با جنگ نرم دشمن راه اندازی شده است

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
قیام حسینی با همه رمز و رازهای آشکار و نهانش، شاهدی برای از جان گذشتگی و ایثار افلاکیانی است که بدون توجه به ظواهر دنیایی، زیباترین و خوش‌ترین عاقبت‌ها را برای خود خریداری کردند.
شهدای کربلا را باید جزو برترین انسان‌های تاریخ و همنشین انبیا‌ء و اولیاء در بهشت جاویدان خدا نامید.
این سلسله مطالب، نوشتاری کوتاه از شرح حال تعدادی از اولیای دشت نینوا با استناد به دانشنامه امام حسین (ع) است که در این بخش «عمر بن خالد صیداوی» و «بشیر بن عمرو حضرمی» معرفی می‌شوند.

* «عمر بن خالد صیداوی»

عمر بن خالد صیداوی، که با نام عمرو بن خالد نیز از او یاد شده است و غلامش که سعد یا سعید نام داشته، از دیگر شهیدان حادثه کربلا به شمار می‌روند. این دو نفر، همراه نافع بن هلال مرادی و مُجمِّع عائذی، با راه‌نمایی طِرِ‌مّاح بن عدی، در راه کوفه و در منزلی به نام «عُذَیب الهِجانات»، به قافله امام (ع) پیوستند.
بر پایه نقل طبری، وی روز عاشورا و در آغاز جنگ، همراه با غلام خود و جابر بن حارث و مجمع بن عبدالله، به صف دشمن، حمله‌ور شدند. سپاه دشمن، آنها را محاصره کردند و ارتباط آنها را با لشکر امام (ع)، قطع کردند؛ اما با یاری عباس (ع) از محاصره خارج شدند، در حالی که مجروح شده بودند. دشمن، دوباره به آنها نزدیک شدند و همگی را یک جا کشتند.
به گزارش سید‌ابن طاووس، عمرو بن خالد، روز عاشورا به امام (ع) گفت: «فدایت گردم! من تلاش کردم که به یارانم بپیوندم و دوست نداشتم که عقب بیفتم و ببینم که تو یکه و تنها، در میان خویشانت، کشته افتاده باشی.»
امام(ع) در پاسخ وی فرمود: «پیش برو! ما هم ساعاتی دیگر، به تو می‌پیوندیم.»
عمرو، به میدان شتاف و آن‌قدر جنگید تا به صف شهیدان پیوست.
در «زیارت ناحیه مقدسه»، نام عمر بن خالد و غلامش، بدین سان آمده است: «سلام بر عمر بن خالد صیداوی! سلام بر سعید، غلام او!»
در « زیارت رجبیه»، نام او عمرو بن خلف، ضبط شده است.
در کتاب «تاریخ الطبری» به نقل از فضیل بن خدیج کندی آمده است: «و اما عمر بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی، سعد، غلام عمر بن خالد و مجمع بن عبدالله عائذی، در آغاز جنگ، به نبرد پرداختند و با شمشیر‌هایشان، به سوی لشکر ابن زیاد، هجوم بردند. چون آنها به میان لشکر دشمن فرو رفتند، گردشان را گرفتند و آنان را محاصره کرده، از دیگر یارانشان جدا کردند؛ اما عباس بن علی (ع)، بر دشمن یورش برد و نجاتشان داد و آنان، زخمی و خونین، از حلقه محاصره دشمن بیرون آمدند. هنگامی که دشمن به آنها نزدیک شد، با شمشیرهایشان، حمله کردند و در همان آغاز، به نبرد پرداختند تا یک جا به شهادت رسیدند.»
در الملهوف نیز که از کتاب‌های معتبر درباره قیام عاشوراست، آمده است: عمرو بن خالد صیداوی، به میدان آمد و خطاب به حسین (ع) گفت: «ای ابا عبدالله! فدایت شوم! قصد کرده‌ام که به یارانم بپیوندم و دوست ندارم که جا بمانم و تو را یکه و تنها، میان خاندانت، کشته ببینم.»
حسین(ع) به او فرمود: «پیش برو که ما نیز تا ساعتی دیگر به تو می‌پیوندیم».
او نیز پیش رفت و جنگید تا کشته شد. خشنودی خداوند، بر او باد!

* بشیر بن عمرو حضرمی

بشیر بن عمرو حضرمی، که در منابع از وی با نام‌های «بشر بن عمر حضرمی»، «بشیر بن عمرو» و «محمد بن بشیر حضرمی» نیز یاد شده، از یاران استوارگام و با وفای سید‌الشهدا (ع) است.
وی، خبر ناگوار اسارت فرزندنش در ناحیه‌ای مرزی را در کربلا شنید و در حالی که می‌توانست به بهانه آزاد کردن فرزندش صحنه را ترک کند، جوان‌مردی کرد و از امام حسین (ع) جدا نشد. امام (ع) به وی فرمود: «تو از بیعت من، آزادی. پس برو و برای رهایی پسرت، تلاش کن.»
اما وی پاسخ داد: «اگر از تو جدا شوم، درندگان، زنده زنده، مرا بخورند!»
و در گزارشی دیگر، آمده که امام (ع) به وی فرمود که فِدیه (جانْ‌فدای) آزاد کردن فرزندش را هم در اختیارش می‌گذارد؛ اما وی، نپذیرفت و گفت: «هرگز! از تو جدا شوم و از مسافران، خبر تو را جویا شوم؟ به خدا، هرگز این اتفاق نمی‌افتد و از تو جدا نمی‌شوم!»
بر پایه گزارش طبری، «بشیر» و «سُوَید»، آخرین یاران امام (ع) بودند که به خیل شهدای کربلا پیوستند.
وی، در حالی که این اشعار را زمزمه می‌کرد، با سپاه دشمن درگیر شد و به شهادت رسید:
امروز ـ ای نَفْس ـ با خدای مهربان دیدار می‌کنم
و امروز، با احسان تمام، پاداش داده می‌شوی.
بی تابی مکن همه چیز فنا شدنی است
و شکیبایی برای تو، پر بهره‌ترین است، در پیشگاه داور روز جزا.
از وی در زیارت ناحیه مقدسه، چنین یاد شده است: «سلام بر بَشر بن عمر حضرمی! خداوند، سپاس‌گزار این گفته تو به حسین باشد، آن هنگام که او به تو اجازه داد که بروی اما گفتی: اگر از تو جدا شوم، درندگان، زنده زنده، مرا بخورند! خبر تو را از مسافران، جویا شوم و تو را با وجود کمی یاور، تنها بگذارم؟ هرگز، چنین اتفاقی نمی‌افتد!»
نام او در زیارت رجبیه نیز آمده است.
در «تهذیب الکمال» به نقل از اسود بن قیس آمده است: «به محمد بن بشیر حضرمی گفته شد: «پسرت در مرز ری، اسیر شده است.»
گفت: «او و خودم را به حساب خدا می‌گذارم. نه دوست داشتم که اسیر شود، و نه این که پس از او بمانم.»
حسین (ع)، سخن او را شنید و به او فرمود: «خدا رحمتت کند! بیعتم را از تو برداشتم. برو و برای آزادی کردن فرزندت تلاش کن.»
او گفت: «درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم!»
امام(ع) فرمود: «پس، این جامه‌های گران بها را در اختیار فرزندت قرار ده تا با آنها، فِدیه جان‌فدای برادرش را فراهم کند.»
سپس، پنج جامه به ارزش هزار دینار به او بخشید.»
همچنین در کتاب «مقاتل الطالبیین» به نقل از حمید بن مسلم آمده است: «مردی آمد و به میان لشکر حسین (ع) درآمد و به نزد یکی از یاران ایشان رفت و به او گفت: «از فلان پسرت، خبر رسیده که جنگ‌جویان دیلم، او را اسیر کرده‌اند. پس با من بیا تا در پرداخت فدیه‌اش بکوشیم.»
او گفت: «تا چه کنم؟ او و خودم را به حساب خدا، وا می‌گذارم.»
امام حسین (ع) به او فرمود: «برو که بیعتم را از تو برداشتم و فدیه پسرت را هم به تو می‌بخشم.»
او گفت: «هرگز! از تو جدا شوم و سپس خبرت را از مسافران بپرسم؟ به خدا سوگند که این، هرگز اتفاق نمی‌افتد و از تو جدا نمی‌گردم!»
سپس، به آنان یورش برد و جنگید تا کشته شد رحمت و رضایت خدا بر او باد!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۰/۲۶
عمارها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی